فرجام خواهی فسخ نکاح بدلیل تدلیس به وضعیتی اطلاق میشود که یکی از زوجین (معمولاً زوجه یا زوج) پس از ازدواج متوجه میشود که طرف مقابل، با پنهانکاری یا ارائه اطلاعات نادرست در خصوص یکی از ویژگیهای اساسی خود، موجب گمراهی وی شده است.
فرجام خواهی فسخ نکاح بدلیل تدلیس
ریاست محترم شعبه مرجوع الیه …… دیوان عالی کشور شکل و ماهیت
از طریق شعبه …… دادگاه تجدیدنظر استان …… / شعبه دادگاه عمومی حقوقی ……
سلام علیکم
با اعزاز و حرمت و جواز حاصل از یک برگ وکالتنامه ملصق به تمبر مالیاتی مرحله فرجامی و به وکالت از فرجام خواه در برابر فرجام خوانده در اعتراض به حکم مندرج در دادنامه شماره …… مورخ …… متضمن فسخ نکاح بدلیل تدلیس به خواسته و حکم شماره …… مورخ …… شعبه ……… دادگاه تجدیدنظر استان …… متضمن تأیید / نقض حکم مرجع تالی؛ بدینوسیله و در اجرای ماده ۳۷۱ ق.آ.د.م. خواطر حقانی و انفاس ربّانی آن ذوات مقدس قضائی را به آگاهی میرساند:
احکام پیش گفته به ظواهر امر و جهات آتی الذکر واجد ایراد بوده و درخور نقض است:
عالی مقامان معتقدم:
استناد محاکم بدوی و عالی به افسردگی یا ضریب هوشی پایین نه از مصادیق عیوب موجب فسخ نکاح بوده و نه پنهان نمودن آن از مصادیق تدلیس موجب فساح است.
زیرا اولاً: ضریب پایین هوشی دلیل بر سفاهت یا جنون نیست و افسردگی نیز به دلیل شیوع نوسانی بودن درجات آن و قابلیت درمان نمیتواند موجب فسخ نکاح و اضمحلال بنیان خانواده گردد چه رأی فرجام خواسته که بدون توجه به جهات قانونی فسخ به سبب تدلیس زوجه در ازدواج صادر شده محل ایراد است.
زیرا دادگاه در رأى فرجام خواسته اختلال ضریب هوشی موکل و اظهارات طرفین در جلسه دادگاه و اقرار مشارالیها به مقاوله و گفتگو در مورد عدم بیماری و سلامت یا زوج در جلسه خواستگاری و عدم طرح بیماری قبلی افسردگی را مبنای صدور حکم به داشتن حق فسخ عقد نکاح به علت تدلیس قرارداده است.
صرف نظر از اینکه دادگاه در متن رأى حق داشتن فسخ عقد نکاح را به علت تدلیس برای زوج لحاظ نموده، نه تأیید، فسخ با احراز تدلیس را، لذا از این حیث رأی صادره منجز و قاطع دعوی صادر نگردیده اما در در ماهیت و مبانی استدلال دادگاه محترم از یک سو افسردگی و کمبود ضریب هوشی زوجه پنهان کاری موارد فوق را اساس رأی قرارداده از سوی دیگر با استفاده از پدیدههای مذکور عمل تدلیس را احراز و مبنای فسخ قرارداده و به همین علت رجاء واثق دارم کیفیت استدلال دادگاه محترم تجدیدنظر و بدوی از جهات ذیل مواجه با ایراد قانونی است.
اولاً: مدلس کسی است که عیب خود را پنهان میکند یعنی با خدعه عیب پوشی میکند لذا تدلیس کننده بایستی عملیاتی انجام دهد که موجب فریب طرف گردد اعم از اینکه در قالب گفتار باشد یا اوصاف کمال، یعنی بیان صفت کمالی که در شخص نباشد یا پنهان نمودن نقص و عیب در خود در مانحن فیه کسی که خدعه میکند.
معمولاً از اشخاص یا ضریب هوشی پایین نمیباشد. بلکه از ضریب هوشی بالا یا متوسط برخوردار است، و با اعمالی طرف را فریب میدهد یا نقص و عیب را پنهان میدارد. در قضیه مورد بحث با توجه به نظریه پزشکی قانونی که مورد استناد خواهان نخستین قرار گرفته و در رأی دادگاه هم مورد احراز واقع شده تدلیس از سوی موکله که با اختلال کاهش ضریب هوشی مواجه میباشد، فاقد جایگاه استدلال قضایی است، و منتفی میباشد.
ثانیاً: افسردگی از موارد فسخ نکاح نمیباشد. چنانچه افسردگی ملاک فسخ قرار گیرد این سؤال قابل طرح و پاسخ است که چه میزان از افسردگی از مصادیق فسخ نکاح و قابل استناد برای فسخ است.
چرا که افسردگی درجات مختلف یکی از پدیدههای شایع جوامع بشری و بین مردم صرف نظر از جنسیت آن میباشد. به عبارت دیگر افسردگی مخصوص طبقه نسوان نیست چنانچه این پدیدۀ که قابل مدیریت و کنترل میباشد. از موجبات قانونی جدایی تحت عنوان تدلیس و غیره قرار گیرد.
به دلیل نگاههای مختلفی که هر کس از منظر خود به نوع و درجه افسردگی دارد ممکن است، باعث تکثر این نوع دعاوی شود و با رواج این پدیدۀ عارضه ناخوشایندی در به هم پاشیدگی خانوادهها و فروپاشی هسته اولیه جامعه شود که نتیجتاً رواج آن به شدت جامعه را در مخاطره جدی و آنارشیسم خانوادگی قرار خواهد داد.
بنائاً به مراتب و معنونه در فوق:
افسردگی و ضریب هوشی پایینی که بنای عقد نکاح به عنوان اوصاف کمالی پنهان شده از سوی موکله باشد و از مصادیق تدلیس در امر نکاح مورد استناد قرار گیرد، مستبعد از نظر شارع و مقنن بوده و اعتقاد دارم محکوم به رد است. نقض حکم فرجام خواسته به انتظار است.
با تشکر و تجدید احترام
وکیل فرجام خواه ……